نتایج جستجو برای عبارت :

جایی برای نگفته ها

انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.

ادامه مطلب
نگفته‌های مغز شبیه رخت چرک‌های سبد حمام و ظرف‌های نشسته‌ی سینک ظرفشویی است. همان طور که چند دقیقه بعد از شستن لباس‌ها و ظرف‌ها سینک و سبد حمامت پر از کثیفی است، درست چند دقیقه بعد از اینکه حرف‌هایت را یک جایی تخلیه می‌کنی باز مغزت پر از نگفته‌هاست. یکی با دیگری حرف می‌زند، یکی با خودش، یکی برای دیگری می‌نویسد، یکی برای خودش. بالاخره این حجم از نگفته‌های مغز آدم باید یک جایی تخلیه شود. من اما نگفته‌هایی دارم که تا به حال نه هیچ وقت برای
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
واسه آرزوهای ناگفتنیت 
واسه اوناییکه هیچ کسى ازشون خبر نداره،
واسه "التماس دعا" هاىِ از ته دلت که خجالت کشیدى بگى ولى خدا شنیدتشون 
واسه تمام اینها هم که شده میخوام بگم ، نگران نباش
مطمئن باش بهترینش برات اتفاق می افته❤️
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.
اکنون میدانم
که با تمام عزیزانم
باید خوب خداحافظی کنم
زیرا هیچ یک از ما نمی دانیم
کدامین قرار
اخرین قرار خواهد بود
 
اتااُل بهرام اوغلو
میترسم دیر بشه .میترسم مثل همیشه حرفام جا بمونه. باید تا وقت هست بگم تمام دلتنگی های نگفته را باید. 
 
 
وبلاگ بهترین گزینه برای منه
برای درد و دل 
زمانی که دلم گرفته از جهان واقعی و آدم هاش و دلم میخواد یه آدم با فرهنگ حرفامو گوش بده 
دلم میخواد بنویسم 
اینجا بنویسم 
اینجا بگم که دختره بی ادب چه جوری برام طلبکارانه پی ام گذاشته و رفته و اعصابمو خورد کرده و دلم میخواد گریه کنم!! !!! و نمیدونم باید بهش بگم که چرا نگفته که به ثروتی نگفته و لااقل اطلاع میداد !!! 
حرف زدن بهترین گزینه است 
اما باید محتاط تر برم جلو 
چون که حداقل 4 ترم دیگه هم دانشگاهی من
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنی
گفت چون نام علی در قرآن نیامده است علی جانشین پیامبر نیست
 
گفتم 
آفرین چون نام عایشه در قرآن نیامده پس همسر پیامبر نبوده است
عمر و ابوبکر و عثمان هم جانشین پیامبر نبوده اند
چون قرآن نگفته مردم برای پیامبر جانشین مشخص کنند
چون قرآن نگفته عمر و عثمان و ابوبکر اصحاب پیامبر بوده اند
 
♫♫ نگفته بودی چشات سگ داره فرق داره رفتارتبا همه نگفتی درباره ، این که دوریت درد دارهنگفته بودی که انواعِ اقسامِ فنّای نه همراته اَسّاعهنگفتی این حرفا جا بحث داره دعواهات ترس داره ، قلبم تو دستاتهمگه مثله ما چند تا خُب هست آخهنمیدونی مگه حالَم بد میشه اگه بدونم رابطمون واقعا قطع میشهبذا که نباشم لااقل پیشِت ، اینجوری غمِ دوریتم راحت تر میشهنگفته بودی بی تو فرق داره شبای من با یهآهنگِ غمگین و یه شمع داره میگذرهنگفتی مِثِه برق داره می
 
دانلود اهنگ جدید تتلو به نام نگفته بودی
♫♫ نگفته بودی چشات سگ داره فرق داره رفتارتبا همه نگفتی درباره ، این که دوریت درد دارهنگفته بودی که انواعِ اقسامِ فنّای نه همراته اَسّاعهنگفتی این حرفا جا بحث داره دعواهات ترس داره ، قلبم تو دستاتهمگه مثله ما چند تا خُب هست آخهنمیدونی مگه حالَم بد میشه اگه بدونم رابطمون واقعا قطع میشهبذا که نباشم لااقل پیشِت ، اینجوری غمِ دوریتم راحت تر میشهنگفته بودی بی تو فرق داره شبای من با یهآهنگِ غمگین و یه
سلام به همگی
راستش چند وقت پیش توی سایت معتبری یه مطلبی درباره ازدواج خوندم که واقعا ناراحت شدم، در اون سایت گفته شده بود طبق آمار، تعداد ازدواج ها بین سال های 87 تا 98 بیش از 37 درصد کاهش داشته.
به نظر شما ماها یه کم ترسو تر نشدیم؟، قدیم ها خیلی بیشتر دل مون رو میسپردیم به خدا، اصلا مگه خودش نگفته نگران روزی تون نباشید، مگه نگفته روزی هر کسی جداست، مگه نگفته از تو حرکت از من برکت؟، پس چرا حرکت نمیکنیم!؟
الان به هر کی میگی چرا ازدواج نمیکنی؟، میگه
پولیش و واکس 3 اکستریم هایبریدنت سوناکس : 

پودر اکسید آلومینیومی بسیار ریز باعث رفع نور Verkratzungen ، لایه های خشک شده و صاف شدن رنگ می شود.
براق عمیق و براق ، ترمیم و ترمیم شدید رنگ کارایی دارد.
مناسب برای بدنه
براق کننده، محافظت کننده، پولیش کاری،تشکیل لایه‌ای با دوام بر روی رنگ خودرو

شناسه محصول : 202200
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
معلم به شدت جوانی داشتیم پیش‌دانشگاهی، که در نوع خودش خاص بود. در مدرسه‌ی مذهبی و کمی سختگیر ما با موی کمی بیرون آمده، ساعت تمام دیجیتال و آستین‌های تا زده می‌آمد و مباحث طراحی صنعتی درس می‌داد.
از آن جنس آدم‌هایی که اخلاق‌هایش من را به شدت به سمت خودش می‌کشید. توصیه‌های خاصی داشت و نکات تحلیلی‌اش بعضا انگار از زاویه دید من بیان می‌شد و من همان روزها هم دیوانه‌ی اینجور بازی‌های انفجاری ذهنی بودم.
یک روز کاملا بی‌ربط به مباحث برگشت رو

شبی در عالم رویا خواب مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری را دیدند
دیدند که ایشان در حال مطالعه هستند
به ایشان گفتند 
آقا شما در عالم برزخ مطالعه می کنید ؟!
ایشان فرموده بودند 
فضائلی از مولا امیر المومنین علی بن ابیطالب را که به دلیل قدر عقول مردم در دنیا برای ما نگفته بودند
اینجا داریم آن فضایل را مطالعه می کنیم
که برترین لذت ها خواندن فضایلی از علی بن ابیطالب است که از آنها بی خبر بودیم.
دختر بزرگ خونه که باشی ، روزگار همه دل نگرونی های بقیه افراد خونه رو به خوردت میده . بی صدا !
مثل مامور شکنجه،  با چکمه های سیاه چرمی و دست دستکش پوشیده بیخ گلوت ! با لبخندی اغواگرانه و نگاه بدذاتانه! 
شاید هیچ وقت ،هیچ کس نفهمه که تو ، کنج اتاقت همچنان که بقیه فکر میکردند داری برای امتحانت میخونی ،از دلشوره ی آینده ی برادرت و اوضاع و احوالش ، قلبت ضرب گرفته باشه . تا اونجا که دست به دامان پروپرانولول شده باشی! 
شاید هیچ وقت کسی نفهمه که تو نگر
پیرو عنوان طولانیم. مث مهمونای دوست‌نداشتنیم که چندین روز منو منتظر گذاشتن و نگفتن کی قراره بیان و شنبه زنگ زدن گفتن هفته دیگه میایم و امروز اس‌ام‌اس دادن و گفتن فردا میرسیم. که اصن کاری ندارم به هیچ‌چی. فقط از این ناراحتم که قرار بود یه سری وسیله برام بیارن که نیاوردن. که گفتن بابات نگفته بود. که بابام گفته بود. که حتی اگه نگفته بود، شما دارید دو روز راهو تا اینجا میاین، نباید از ننه بابای من بپرسین میخوان چیزی برا دخترشون بفرستن یا نه؟!!
اسمورودینکا
این دختره به خیال ناشناس بودن برای نامه‌ی قبلی نوشته که عبارت «بالش من از گریه خیس می‌شود» خیلی فیک و غیرواقعیه. نوشته بعد از عبارت «تو لبخند می‌زنی و .» باید بنویسیم دنیا به ته می‌رسه یا آسمون به زمین میاد یا طوفان و زله و قیامت می‌شه. ظاهراً «خیس شدن بالش از گریه» فیک‌تر از به پایان‌ رسیدن دنیاست. اسمورودینکا اینا فکر نمی‌کنند تو واقعی باشی. فکر نمی‌کنند حرف‌های من واقعی باشه. شاید غیرواقعی بودنت به این دلیله که هیچوقت
حرف می‌زند. از صبح تا شب یک‌ریز در حال حرف زدن است. با من، با تو، با او، با هر کسی. باور کنید توی خیابان اگر از کنار کسی رد شود بی‌اختیار با او هم حرف می‌زند. تعجب نمی‌کنم اگر توی تنهایی با در و دیوار و کمد و کیف و زمین و زمان هم حرف بزند. حرف می‌زند. مدام در حال حرف زدن است. از خودش از دیگری از هوا از آب از غذا از آدم‌ها از اشیا از گیاهان از هر موجود زنده و مرده‌ای حرف می‌زند. باور کنید جز وقت‌هایی که خواب است همیشه در حال حرف زدن است. زمان‌هایی
دانلود آهنگ جدید پویا بیاتی به نام نگفته هام با لینک مستقیم + پخش آنلاین
Download New Music By Pouya Bayati Called Nagofteham
 
دانلود آهنگ پویا بیاتی به نام نگفته هام


دانلود ،
موزیک ،
دانلود موزیک ،
دانلود آهنگ
 ،
دانلود آهنگ جدید  ،
موزیک جدید ،
آهنگ جدید ،
دانلود موزیک جدید ،
دانلود مداحی ،
دانلود نوحه ، نوحه ،
دانلود نوحه جدید


ادامه مطلب
کاش اون روز هیچی بهم نمیگفتی
کاش میزاشتی با همون طرز فکر و حسی که بهت دارم کنارت بمونم و تو خوشحالیا و غم هات کنارت باشم.
حد و مرز های من مشخص نیستمیزان خط قرمز من چند متر اون طرف بود
اما تو یه دفعه اومدیپاتو روز گاز گذاشتی و از اون خط لعنتی عبور کردی
ادامه مطلب
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.شایدبرایش دنیاجوردیگری معنی پیدامینمو
میدونی میوه سیب سیانور داره؟
بله, هسته سیب سیانور داره ولی مقدارش انقدر کمه که مشکلی ایجاد نمی کنه.
حالا حکایت اون کارشناسَس که گفته شیر نخورین که سمیه!
درُس گفته ولی کامل نگفته. یعنی نگفته که مطابق استاندارد ملّی, مجازش چقدره؟
مطابق اظهارات . مجاز ایران صده ولی اروپا 50 و امریکا پونصده.
ولی در آزمایشای میدانی, مقدارش حدود همین پنجاهه,
خُب حالا برای این تنشی که توی مردم, بخصوص طیف مبتلا به, یعنی والدین کودکان و سالمندان, وارد کرده کیه؟
سیما به
امروز یا بهتره بگم دیروز خیلی خوب بود
هم نظامم اومد
هم یلدا ب دنیا اومد
هم مشاوره خوب پیش رفت
و هم برای اولین بار سعی کردم ب باباهم اعتماد ب نفس بدم
سعی کردم به اون و خودم بفهمونم ک چقدر نظرش برام مهمه
ک جایگاه تضعیف شدش رو بهش برگردونم
ک بهش بگم من اونجوری ک فکر میکنی دربارت فکر نمیکنم
نمیدونم چی بود اما ی برقی تو چشماش دیدم امشب
و حس کردم چقدرررر تنهاس
نبودن مامان این چند شب اجازه داد بتونیم باهم حرف بزنیم 
چند بار درجواب حرفم سکوت کرد و چیزی
جواب منفی شد
انفولانزاس
شانس ندارم که
بابام برگش بهم گف تو خودت کرونایی داری منو دق میدی تو خونه بد بیاد بگیریش؟
اصن با چه اجازه ای قبل خاستگاری؟
خلاصع همه چی مث قبل شد
دیرو هرچی میخواستم هنوز نگفته جلو روم بود
وای که کلی حال داد
اصن من کرونا میخوااام
من بی دلیل وارد زندگی شدم
وارد دنیایی که نمیخواستم
از همان اولش هم کنترلی روی خودم نداشتم
ثانیه ها میرفت
ثانیه هایی بی دلیل و بی معنی
روزها را میگذراند خدایی که میگفتند هست
شاید هم بود
از همان روزها بود که فکر کردن را شروع کردم
فکر کردن راجب چیزهایی که نمیدانستم
به من میگفتند ماشالله چه پسر ساکت و آرامی چقدر خوب و مودب
اما
من فقط فکر میکردم . فکر کردن هم نیازی به شلوغ بودن نداشت پس من به ظاهر بهترین پسر دنیا بودم
چرا میگفتند زندگی قبل
بعضی وقت ها
لازم است
سکوت کنی
و بگذری
درد دارد
جار زدن
یک سری جملات
درد دارد
شکستن
غرورت
درد دارد
شکسته شدن
و باز ، ماندن
بعضی وقت ها
لازم است
احساست را
بغضت را
حرف های نگفته ات را
زنده به گور کنی
و بیخیال شوی
و
بروی
همین.
-آقای ربات
طعم تلخ انگور
باد گرم تابستان
لمس قبر سنگی
یک مشت حرف نگفته
فاتحه ای بی حس
بغضی خفه
فکری حبس
چشمانی بیدار
ذهنی خسته از بیدار بودن
قلبی پر غصه
سردردی بدون پایان
دردی بدون راه حل
غروبی با اذان
نوشته ای در هم
حس سرد جنازه
تیتر یک رومه
پسری که بی دلیل مرد !
-آقای ربات
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از حدود سه چهارسال، باز برمیگردیم به شبهای تنهایی و صدای تق تق کیبورد که حرفای نگفته رو بی اختیار روی صفحه ی اینجا حک میکنه.
احساسم از برگشتن توصیف ناپذیره.
باشد که فرصت نوشتن و خلوت کردن بیشتر از اینها فراهم شود.
Warning:پست حاوی مقادیر زیادی مزخرفات است اگر حوصله ندارید میتوانید همین الان صفحه را ببندید.شما مجبور به تحمل مزخرفات هیچ کس نیستید!و طبق حقوق و ازادی های بشر هرکس در اعمال خود تا انجایی که سبب مزاحمت حق دیگری نشود .آزاد است!
‌‌
ادامه مطلب
چند روز پیش یکی از دانش‌آموزان کلاس چهارمم تکلیفش رو انجام نداده بود. بعد از اینکه دلیل این موضوع رو پرسیدم، بهش گفتم: «اسمت رو توی دفترم یادداشت کردم، اگر بی‌نظمی رو تکرار کنی، دفعهٔ بعد در روزنگارت می‌نویسم و باید والدینت ببینن و پاسخ بِدن.»گفت: «دیگه تکرار نمی‌کنم.» ظهر که مدرسه تعطیل شد، اومد و گفت: «خانوم! بی‌نظمی امروزم توی کارنامه‌ام تأثیر داره؟»گفتم: «تو ماه منی! من مطمئنم که شما دیگه بی‌نظمی نمی‌کنی. اگه تکرار نشه نادیده می‌گی
خودت را به هیچ زبانی برای کسی ترجمه نکن آنکس که دوستت دارد باید همه آنچه که هستی را از لا به لای حرف های نگفته ات از عمق نگاه ساده ات از حسادت دستهای مهربانت  بفهمدآدمها رااز روی عکس هایشان نشناسید…آدمها ازبی حوصلگی هایشان…ازخستگی هایشان…ازدلتنگی ها…ازغصه هایشان…عکس نمی گیرند!
کانال ما در سروش دنبال کنید
❄❄❄❄
خسته اماز نگفته هادلشوره دارماز خط بی پایان توبعضی وقتا دلم کمی سکوت میخوادوقتی همجا سکوت است دلم یکم پرتوقع میشوداون وقت اغوش گرم تورا میخوادبرای همین از این روزها سرگردان خسته امارسالی #شیما_عبادی
بغض‌های نگفته‌ای دارد
همه‌شان بابت همین شهر است
هی صدا، صدا و بعد سکوت
آدمک باز با خودش قهر است
 
در میانِ راه نرفته‌اش مرده است
این طرف، پشت گورهای سپید
چشم گرداند برای پریدنی از نو
سرخوش از درد، و باز هم نپرید
 
گشت دنبالِ دلیلی از بودن
در قیاسِ «خودش» و «تو» و «شما»
از میان موج خون صدا آمد:
ما همه مُرده‌ایم، تو زود نیا!
 
گیر و دار جهان پر از باد است
در هیاهوی این تن مرده
چشم‌هاش سال‌هاست بسته شدند
آدمک باز هم رکب خورده.
 
-ف.میم.
سال هاست با این کوچولوی بی اعصاب سر و کله میزنم.
نمیدانم!نمیدانم!نمیدانم!
در ذهن کوچک من این کلمه به این ور و آن ور قل میخورد.
سال هاست که تنهایم!
اما پر!
پر از تنهایی و حرف هایی نگفته که همه در پس گلوی من جمع شده!میدانم که آخر سر خفه خواهم شد!
کاش زندگی از آخر به اول بود.
پیر و فرطوط به دنیا میآمدیم آن گاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم و سپس کودکی مئسوم در بغل مادر جان میدادیم!
چرا آخر همه جملاتم علامت تعجب است!
آه این را هم نمیدانم!
 
امروز جمعه،10 اسفند 1397
من عاشق نوشتنم،مخصوصا نوشتن حرف های بی سر و تهـ ی که از ذهن شلوغم رد می شن .
نزدیک به یازده شب ه و منم منتظرم فیلم م دانلود بشه و نت ر خاموش کنم و فیلم ببینم.
الان هم در حالیکه تو یه دستم لیمو شیرین ه و کم کم مزه مزه ش می کنم،دارم می نویسم بلکه خالی بشم از حجم حرفای نگفته .
نام فیلم: حرف های نگفته ی دل – Dil Jo Na Keh Saka 2017
ژانر: عاشقانه ، درام
محصول کشور: هندوستان
امتیاز: 7.0 از 10
سال انتشار: 2017
مدت زمان: 130 دقیقه
زبان: هندی
کارگردان: Naresh Lalwani
نویسندگان: Sanjay Chauhan (screenplay), Naresh Lalwani (story) Stars:Himansh Kohli, Priya Banerjee, Bhuvnesh Mam
ستارگان: Himansh Kohli, Priya Banerjee, Bhuvnesh Mam
خلاصه داستان : حرف های نگفته ی دل فیلمی عاشقانه و درام از سینمای بالیوود با حضور ستارگانی جدید و داستانی بسیار زیبا و تماشایی ، خلاصه داستان : جی و سیا که از بچگی با هم بزرگ شده اند
دل تنگم و از دل‌تنگی اشک میریزم. وسط کتابخونه. چندین و چند شبه که خواب آشفته می‌بینم‌. نمیتونم. پر از غلطم و نیاز به تنهایی دادم.
کاش به مادرم نگفته بودم. کاش.
دلم میخواد ببینمت و بهت بگم مسئول اشتباهِ من تویی.
می‌ترسم اسیب برسونم به عین. میدونم چقدر دوستم داره‌. من نمیتونم اندازه ای که اون منو دوست داره دوستش داشته باشم. نمیتونم.
 
کجاست آن که مرا و دل مرا بلد استکه خنده‌هاش دلیل حیات این جسد است
مرا نگفته و ننوشته، خوب می‌دانددر امتحان دلم نمره‌اش همیشه صد است
کنار چای به من شعر می‌دهد هرشبسلام اولِ صبح‌ش به بوسه مستند است
دلم برای دلش یا دلش برای دلمقواره‌ی هم و آیینه‌ی تمام‌قد است
نه هیچ برکه و ساحل، نه هیچ چشمه و رودنفس کشیدنِ او وقت خواب، جذر و مد است
به جز ترازوی تقوا چه می‌توانم گفت؟به او که طرز نگاهش تمیزِ خوب و بد است
اگر نیامده امشب به این اتاق بهاردرخت
 
خب اول یه توضیح بدم*یه چالش میخایم انجام بدیم 
چالش حرف های نگفته.!
حرفا هایی که به خودمون ، دوستامون ، و یا هر کس دیگه ای 
نگفتیم 
حرفایی که بهتر بود گفته نشن 
حرفایی که مونده رو دلت
و ما هر دومون این چالش رو انجام دادیم
ادامه مطلب
متن آهنگ نه تو نه من با صدای ایمان عرب زاده

حرفای تکراری نزنی واسم هی پشت هم پشت هم بهونه داری واسم
هم تو میدونی هم من میدونم نه تو میتونی بمونی نه من میتونم
 با هم بمونیم تنها بمونیم نداره فرقی برامون
 وقتی حتی یه ذره حسی نیست توی دلامون
 چی شد اون حال و هوامون حیف اون خاطره هامون
 این نبود جواب قلب عاشقم دروغ نگو مثل قدیم عاشقم
بسه دیگه چیزی نگو حرفی نزن حرفی نبود نگفته باشیم تو و من
پیش خودم دارم فکر میکنم هردم چی اشتباهی بوده که دلگیر شدیم
✍️پشت تلفن بهم گفت میخوام ببینمت . ولی لرزش صداش بهم می گفت که خبر خوبی نیس .رسیدیم سلام و احوال پرسی عادی .روی صندلی ها نشستیمکنار خیابونروبروی فضای سبزحرف میزدیم . . .وسط حرفاش گفت یعنی راهمون اینجا از هم جدا میشه ؟! . . .چی میشه جواب این جمله رو داد ؟ . . .دلم میخواست فقط نگاش کنم . . . . . . .کاش زبون چشمامو بلد بودی .چه حرف ها که درونم نگفته میماندخوشا به حال شماها که شاعری بلدیدرضا احسان پور
#سین_میم_حا
سکوت گنگ:
سکوت ام را ببین
پر است
از ناگفته های نگفته!

پرنده ی دلتنگ:
پرنده ی پر بسته ام
دلتنگ بام تو،
که بر چینم از آن
دانه های عشق را.

شمردن:
بی نهایت
دوست دارم
اما دریغ
که شمردن بلد نیستی!

مرگ کلمات:
میمیرند غریبانه
کلمات ام
در شعر نبودنت.

عشق مرده:
برای عشقی 
که در قلب من مرده است
کسی هست
شمعی روشن کند؟
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
ای خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب 
از روز ازل یاد تو در سینه محجوب
ای زلف تو گره خورده به پیچ و خم بسیار 
ای روی تو برخاسته با ماه به پیکار 
ای باده مستانه تقدیر الهی 
ای آمده در کار تو تدبیر الهی 
ای برده شراب لب تو هوش ز هشیار 
ای داده به یک اشاره تو خواب به بیدار 
ای آنکه نگفته غم دل لیک بدانی 
از خانه دل هرچه غم است نیک برانی 
ای حضرت جان حضرت جان حضرت جانی 
ای پادشه دین و جهان دلبر آنی! 
اندوه من از دوری تو باز فزون شد 
وقت است طبیب دل من خود
همیشه یکی از آرزوها و دغدغه‌های اساسی ادبی من تشکیل یک حلقه ادبی بوده است. البته معیارهایی برای خودم معین کرده‌ام ولی ترجیح میدادم خود به خود اتفاق بیفتد و با چند رفیق پای کار و باحال و اهل شعر و ادب آغاز کنم. اسمش را هم معین کرده‌ام گوشه ذهنم که آب بخورد. احتمالا این فرض برای خودم بماند اما به نظرم آمد که اگر نگفته‌ام تا بحال، بگویم.
آدمی که تووی دلش همه دست‌ب‌دست هم داده‌اند و رخت می‌شویند کمتر می‌تواند از مغزش استفاده کند! چون تمام خونهای بدنش را همان رختشوی‌خانه جمع می‌کند سمت خودش! شاید با عبارتی که بیان کردم نامربوط باشد ولی در نهایت این سخن گران‌بهای سعدی الان با حالم مناسبت دارد: تا مرد سخن نگفته باشد! عیب و هنرش نهفته باشد! هر پیسه گمان مبر نهالی! باشد که پلنگ خفته باشد!
گاهی لازم نیس نفهمیتو به رخ بقیه بکشی
فقط کافیه فهمیدگیتو به همه ثابت کنی .!

میگم این جمله چقدر عجیبه .
نیس؟
دست از اثبات خودت به بقیه بردار و یه چیزایی رو به خودت ثابت کن !
با خودمم.

تا قبل از شنیدن این جمله 
یه جمله دیگه برام در صدر جملات ثقیل قرار داشت:
انتظار شعور داشتن از همه.
خود بیشعوری است.
اینو داداش نگفته .ولی خوبه!
توی تلگرام یه ربات هست به اسم «حرفتو ناشناس بهم بزن» من متوجه شدم که توی وبلاگ هم میشه همچین قابلیتی رو راه انداخت. شما میدونید که من کامنت ناشناس رو تایید نمی‌کردم ولی امروز یه پست موقت زدم و برای چند ساعت کامنت ناشناس رو فعال می‌کنم؛ به همه خبر بدین بیان[از دوست و دشمن] من امروز می‌خوام حرفای نگفته و ناگفتهء شما رو گوش بدم. امیدوارم تهش روز خوبی بشه برامون :) هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو
من نمیدونم چرا به طرز مسخره ای هر گوهی میخوره تو پیجش و کانالش به خودم ربط میدم و میرم چک هم میکنم‌
به خودم میگم آخه بنده خدا اون ۴ ماهه با تو کات کرده آخ نگفته حالا یهو هوای تو بزنه به سرش؟؟
لابد دو روز زنش ازش دور شده و کص نداره داره چسنالا میکنه.
والا.
منم هی نباید مث این کسخلا برم چک کنم.
ن با ید
منم عروسک تنوع تو روابط شویی اون پفیوز نیستم هر موقع هوس کرد بیاد سمتم. دیگه خودشم جر بده مم نیس!
الان دیگه اون مسخره ی منه.
علی!
اگه اینجا رو میخ
من که شک کرده ام به چشمانمکه چگونه تو را نمی بینددخترت به بوسه محتاج استبوسه ای از لبت نمی چیندال س لا م عل یک یا م ظ ل وممن زبانم به لکنت افتادهگوشواره به روی گوشم نیستزجر ملعون به دخترش دادهروی ناقه نشسته بودم که دشمنت رسید و هی هل دادمن کجا شکل پیرزن هستمتازه دندان شیری ام افتادسر بازار دیدنی بودیمجشن و هلهله ها به پا کردندبین کوچه پس کوچه ها مردمخارجی مرا صدا کردندبه کسی من نگفته ام جز توماجرای سکینه را بابادلقکی میان بزم شراب .عمه جان م
اشک هایی که بعد از هر شکست می ریزیم همان عرق هایی است که برای پیروزی نریختیم!!!
ایم جمله در وب فارسی منسوب به هیتلر هست، هر چند که من توی سایت های خارجی چنین چیزی ندیدم و احتمالا این جمله رو هیتلر نگفته. اما به هر حال جمله درستی هست و هر کی برای اولین بار این جمله رو گفته واقعا باید تحسین کرد.
موقع های پایان ترم وقتی برخی دانشجوها خیلی ملتمسانه درخواست نمره میکنن، زیاد یاد این جمله میفتم.
شده گیر کنی بین حرفای گفته و نگفته من الان تو بدترین حالت ممکن این حالتم
:/// وقتی دعا میکنی که ای کاش اون چیزایی که دیدی فقط یه رمز باشه بین
خودشو و خداش و واسه ی خداش ://هی دیگه بهتر از این نمیشه البته که میشه
هزارفرسنگ دوری میشه دلتنگی میشه و بازم سکوت میشه خدایا یعنی میشه؟؟ چه
تقدیری رقم بخورد که من با همه ی این خیال هایم واقعی شوم بودنم کنارت (ات
پایان کلماتم را با شک و تردید میگذارم چون میدانم ممکن است همه چیز تغییر
کند )
دلوم خیلی چیزا میخواد : 
.
.
.
.
.
خیلیه نمیدونم از کجاش شروع کنم!
اجالتا پاشم تمیزکاری رو تمومش کنم بعدش برم بند و بساط تخته شاسی و کتاب طراحی رو بیارم بچینم چندروزه دلم میگه برم بیارمش ممکنه فکر و خیال هامو یادم ببره.
کاش فنی حرفه ای دوره های دولتی خیاطی داشت خیلی دلم میخواد کامل یاد بگیرم صفر تا صدشو و یه مانتوی مشکی برای خودم بدوزم!
دلم سنگینه از حرف های نگفته از حق های گرفته نشده از بی عدالتی ها از جنگ با آدم کر و کور.
الگوی ن الان فلان زن کاراته بازه که می زنه طرف مقابل رو نصف می کنه یا مادری که تولید شهید کرده ^_^ 
قرآن این همه در مورد حضرت موسی ع گفته 
اما اصلا در مورد پدر موسی ع نگفته که کی بوده کجا بوده، 
از پدر موسی ع نگفته اما در مورد نحوه راه رفتن دختر شعیب ع همسر آینده موسی ع گفته.
لابد مهمه که گفته^_^  
حالا بانوان ورزشکار ما آیا مثل دختران شعیب ع هستند یا جلوی دوربین های بین المللی با هزاران چشم نامحرم. حجاب فقط چند تیکه پارچه است یا باید حیا از تمام
میان همه تاریکی و غم انگیزی این روزها، همه ی گله و شکایت های نگفته و نشنیده، سکوت اجباری، ترس از فریاد، رضایت به کم ترین ها و نفسی که فرو رفتنش عذاب جان و بر آمدنش عذاب وجدانه، ستاره ی وبلاگ هاتون یک به یک و زود به زود روشن میشه. نور ضعیفی که گرچه شب غم انگیزمون رو روشن نمیکنه ولی نشونه ی همصدایی و همدلی ای میشه که باور وجود نور رو درونمون زنده نگه میداره. 
هیچوقت به درستی نمی توانی بفهمی پشت خنده های کسی چقدر بغض جمع شده
پشت بیخیال گفتنش چقدر حرف نگفته،
و پشت بی تفاوتی هایش چقدر دلتنگی.
تو هرگز متوجه نخواهی شد که پشت آرایش غلیظ یک زن چقدر عشق، دلشوره، تنهایی و اشک خوابیده؛
پشت سکوت سنگین یک مرد چقدر غرور و ترس و بی کسی.!
سه گانی 002

- ثبت در کانال تلگرامی میخانه.

شعر نگفته:
از تو هر شعری که نگفتم،
در وجودم درد می ریزد؛
ذکر افسوس مرد می ریزد.

درد نان:
درد نان و سفره های خالی 
در خیابان ها پی کارند؛
بچه های کار بسیارند.

غم و درد:
این روزها بدون تو،
چیزی به جز غم نیست؛
دردهایم کم نیست.

پرنده:
پرنده در قفس،
پرواز که کم دارد،
در سینه غم دارد.

غم ها:
غم‌ها از بیکاری
می‌خواهند انگاری
پا بر قلبِ من بگذارند!.

#سه_گانی
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
@ZanaKORDistani63
@mikhanehkolop3
https://www
     سه قاب چوبی ساده و کوچک خریدم و داخلش را با تمبر های یادگاری یاس پر کردم و آویزانشان کردم بالای شومینه و خودم اینقدر راضی بودم و به نظرم قشنگ شده بودند که عکسش را برای پیچ دکوری فروشی که قاب ها را برایم ساخته بود، فرستادم و تشکر کردم. یارو هم عکس ها را استوری کرد و نوشت: سفارش مشتری خوش سلیقه مون. خب نگفته پیداست که بنده ذوق مرگ شدممممممم تا اینکه دیدم برای بقیه ی استوری هایش هم همین را نوشته.
روز روزش که برابرم بودی و به چشم می‌دیدمت، دلم برایت تنگ می‌شد. حالا را چگونه تاب آورده‌ام نمی‌دانم. اما دلم برایت تنگ شده، شاید بیشتر از همیشه. حرف باد هواست عزیزکم. دوری پیشانی‌نوشت دوتایمان بود، فرقی نمی‌کند که برای من تلخ، برای تو شیرین. باری سخت مراقبت کن، جانت ضعیف است. کم‌جانی. گفته بودمت که باری خواب مرگت را دیده‌ام اما نگفته بودمت با اشک از خواب پریدنم را. من تاب نمی‌آورم. 
(به یاد حبی بالله فیض الله)
رساندی بار دلها را به منزل
به بال شهپر شعر بلندت.
اجل در نیمهره بشکسته بالت،
نگفته شعرهای دلپسندت.
نگفتی شعرهای دلپسندت ز اسرار نهان کوهسارت.
بهار آمد به ملک گل نثارت،
نیایی سیر گلهای دیارت.
بهار عمر تو بگذشت چون باد،
نچیدی گل ز گلهای بهارت.
ز باغ نظم تو گلها بچینم،
برم گل چنبری روی مزارت.
رسد بوی خوش گلهای نوروز
از آن شعر تر سرشار مهرت.
به روی قبر تو گلها شکفته،
از آن گلها بیاید بوی شعرت.
 
نظری کوتاه بر فیلم ماتریکس - The Matrix محصول سال ۱۹۹۹ میلادی: تا امروز رسمی نظرم را پیرامون فیلم The Matrix (ماتریکس) جایی نگفته ام اما قصد دارم حالا چند جمله ای پیرامون این اثر حرف بزنم. ماتریکس یک فانتزی گ فویی آینده گرایانه با انواعی از بدلکاری های حرفه ای است که ریوز را به عنوان نئو، یک هکر رایانه ای که فکر می کند در قرن بیستم زندگی می کند دارد
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
 
➖یه وقت‌هایی هست که آدم دلش می‌خواهد واژه‌های اسیرش را آزاد کند. ➖یه وقت‌هایی هست که زندانِ دلِ آدم تنگ می‌شود برای این همه واژه که یک‌ریز به در و دیوارِ دل می‌کوبند. این‌طور وقت‌ها یاد گرفته‌ام زندانِ دلم را برایشان بزرگ کنم تا گلوم، تا چشم‌هام. بعد قدری رهاشان کنم که بغض بشوند و کز کنند گوشه گلویم. که اشک بشوند و بچکند روی گونه‌هام. من چندی‌ست بیرحمانه، واژه‌هایی را به بند کشیده‌ام که مباد به بندم بکشند.
م
الان که فکر می کنم، می بینم که نیاکان ما پر بیراه نگفته اند:
- کار هر کس نیست خرمن کوفتن،
گاو نر می خواهد و مرد کهن.
در پست قبلی، به علت هیجانی که بعد از خواندن یک کتاب فلسفه برایم حاصل شد، عجولانه تصمیم گرفتم تا از فلسفه بنویسم و داد حقیقت سر بدهم! اما الان می بینم که فلسفه اصلا کار راحتی نیست و لباسش را مناسب هر قامتی ندوخته اند.
بااین حال، بی مایل نیستم که اندکی بگویم برایتان از احساس شیرین فلسفه خواندن؛ مثل هر احساس زیبای دیگری که به آدم دست م
چخوف یه معلم نیست نمیخواد چیزی رو که نمیدونستی بهت درس بده* یا چیزی رو باهات در میون بذاره که هیچکی تا حالا  نگفته ،ولی یه رفیق ِ همدرده! دستش رو می ندازه دور گردنت و باهات همدردی میکنه و حتی گاهی اگه خوب به داستاناش دل بدی میتونی صدای گریه هاشو بر درد های مشترکتون بشنوی . 
*اصلا اگه درد ها و حرف های اصلی ای که میگه رو تا قبل این نچشیده باشی داستاناش برات یه مشت مزخرف میشن و مطلقا فایده ای برات ندارن اما اگه باهاشون جان آشنا باشی.
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شودگاهی نمی شود که نمی شود که نمی شودگاهی بساط عیش خودش جور می شودگاهی دگر، تهیه بدستور می شودگه جور می شود خود آن بی مقدمهگه با دو صد مقدمه ناجور می شودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت استگاهی نگفته قرعه به نام تو می شودگاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود…گاهی برای خنده دلم تنگ می شودگاهی دلم تراشه ای از سنگ می شودگاهی تمام آبی این آسمان مایکباره تیره گشته و بی رنگ می شودگاهی نفس به تیزی شمش
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شودگاهی نمی شود که نمی شود که نمی شودگاهی بساط عیش خودش جور می شودگاهی دگر، تهیه بدستور می شودگه جور می شود خود آن بی مقدمهگه با دو صد مقدمه ناجور می شودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت استگاهی نگفته قرعه به نام تو می شودگاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود…گاهی برای خنده دلم تنگ می شودگاهی دلم تراشه ای از سنگ می شودگاهی تمام آبی این آسمان مایکباره تیره گشته و بی رنگ می شودگاهی نفس به تیزی شمش
تصمیم گرفتم بعد از ۵ سال دوباره شروع کنم به نوشتن با این تفاوت که قبلا در بلاگفا و الان در بیان.اما انگار نوشتن از یادم رفته،دیگه نمیتونم مثل قدیما خوب بنویسم،فقط میتونم بنویسم که حداقل آروم بشم،مغزم بایگانی بشه،باید بنویسم تا حالم یکم بهتر بشه،آخه من  آدم نوشتن بودم با وبلاگ نویسی خو گرفته بودم،حتی خودمم باورم نمیشه چطور۵سال تونستم فاصله بگیرم.دوباره من و وبلاگ نویسی و سه نقطه هایی که معنیشون کلی حرف نگفته است.
تصمیم گرفتم بعد از ۵ سال دوباره شروع کنم به نوشتن با این تفاوت که قبلا در بلاگفا و الان در بیان.اما انگار نوشتن از یادم رفته،دیگه نمیتونم مثل قدیما خوب بنویسم،فقط میتونم بنویسم که حداقل آروم بشم،مغزم بایگانی بشه،باید بنویسم تا حالم یکم بهتر بشه،آخه من  آدم نوشتن بودم با وبلاگ نویسی خو گرفته بودم،حتی خودمم باورم نمیشه چطور۵سال تونستم فاصله بگیرم.دوباره من و وبلاگ نویسی و سه نقطه هایی که معنیشون کلی حرف نگفته است.
 این رمان 11 جلدی را اگر بخوانید چه شود! من تا جلد چهارمش رفته ام. واقعا عالی و بی نظیر. منصور انوری دست به کار بزرگی زده است.هر کسی به رمانهای تاریخی علاقه مند است حتما سری به کتاب بزند و کیف کند. حداقل باید تا جلد دوم بیایید تا خوب با داستان جذاب کتاب که زمینه ی واقعی و تاریخی هم دارد،همراه شوید. بعضی ها اعتقاد دارند که جاده ی جنگی که انوری آفریده مثل جنگ و صلح تولستوی است. بیراه هم نگفته اند. کتاب مورد استقبال واقع شده و جایزه هم کم نبرده.
تصمیم گرفتم بعد از ۵ سال دوباره شروع کنم به نوشتن با این تفاوت که قبلا در بلاگفا و الان در بیان.اما انگار نوشتن از یادم رفته،دیگه نمیتونم مثل قدیما خوب بنویسم،فقط میتونم بنویسم که حداقل آروم بشم،مغزم بایگانی بشه،باید بنویسم تا حالم یکم بهتر بشه،آخه من  آدم نوشتن بودم با وبلاگ نویسی خو گرفته بودم،حتی خودمم باورم نمیشه چطور۵سال تونستم فاصله بگیرم.دوباره من و وبلاگ نویسی و سه نقطه هایی که معنیشون کلی حرف نگفته است.
برای کسب و کارهای اینترنتی سریعا امکانی به وجود بیاورید که دسترسی به گوگل و به منابع لازم برای انجام سفارش‌های شغلی خود داشته باشند، مشکل فقط چند روز نیست مشکل این است که با ادامه ی این رَوند اصلا دیگر کسی سفارش محتوا نخواهد داد و مدتی قید وب سایت خود را خواهد زد.
من از مخابرات که به اجبار اینترنت ما (به دلیل مخصوص بودن فیبر نوری به فقط مخابرات) از آنجا تامین میشود پرسیدم که من باید شکایتم را کجا مطرح کنم؟ جوابش این بود: «به من چیزی نگفته‌
امریه‌م تو سایت ثبت شده ولی مکانش هنوز مشخص نبود.
واسه پیگیریِ همین امروز زنگ زدم و طرف گفت مگه مدارکتو به واتساپ فلانی نفرستادی؟ گفتم من اصلا واتساپ ندارم و چیزی هم نگفته بودین. گفت پس اگه نفرستادین که کنسل شده! و یهو گفت 20 دقیقه دیگه تماس میگیری؟
و الان درون اون 20 دقیقه ام. چه 20 دقیقه ی ناخوشایندی.
ممکنه همه ی رشته ها به طرفه العینی پنبه شن و اون همه امید و برنامه برن رو هوا.
ای بابا.
واسه 4 اسفند هم به آموزشی اعزامم. آموزشی در یک پادگان مختص
وقتی کربلا میری همه چیز شیرینه. همه سختی ها آسونه حتی اگه طاقت آدم رو طاق کنه. ممکنه غر بزنی اما ناامید نمیشی.افسرده نمیشی دوباره بلند میشی و حرکت میکنی. سریع خنده به لب هات برمیگرده. خیلی کارها و عباداتی که در حالت عادی توان نداشتی رو میتونی انجام بدی. الان که برگشتم با خودم میگم اون شرایط بد اسکان رو چطور تاب میوردم؟که الان در راحتی و گرمای اتاقم نمیشودحکایت زندگی ما با یا بدون امام اینست.یک دنیا حرف نگفته هست که جز برای خودم مفهومی ندارد.
از ورای عالم آب و گل،
پسِ کوه غیب،
-چون یأجوج و مأجوج-
در هم می‌شدیم.
ناگاه
به صدای «اِهبِطوا»،
از آن برآمدیم تا فروآییم.
از دور
   سواد ولایت وجود دیدیم.
از دور
  رَبَضِ
شهر و درختان پیدا نبود،
چنان که به طفلی
   هیچ از
این عالم چیزی نمی‌دیدیم،
اندک اندک
پیش می‌آمد.
آسیب دانه و دام
ما را پیش می‌آورد.
ذوق دانه غالب بود
 بر رنج
دام.
اگرنه وجود محال بودی.
این سخن تمام نیست.
خواب نمی‌برد.
سر بر تو نهم تا خواب برد.
 
مقالات شمس/ جعفرمدرس صادقی/ نشر
این پست پایان مجموعه پست هایی با عنوان هایی که من رو هم گاهی گیج میکردن،هست.
از 1_1 شروع و هر پارت فقط تا 10 ادامه داشت و میرفت سراغ عدد بعدی.و من این بازه رو تا 20 ادامه دادم یعنی یه چیزی حدود 200 تا پست.
میدونم که این پست حتی شمارو هم گیج کرده ولی خب من ترجیح دادم بگم که حداقل گیج کننده تر از این نشه.
قاطیه این پسته گیج کننده میخوام از مسائلی حرف بزنم که اونقدر گیج تون کنه که واقعا برای خوندن ادامه پست تحمل نداشته باشید.
من مدتی هست که با یه ادم جدید ا
بغض‌های نگفته‌ای دارد
همه‌شان بابت همین شهر است
هی صدا، صدا و بعد سکوت
آدمک باز با خودش قهر است
در میانِ راه نرفته‌اش مرده است
این طرف، پشت گورهای سپید
چشم گرداند برای پریدنی از نو
سرخوش از درد، و باز هم نپرید
گشت دنبالِ دلیلی از بودن
در قیاسِ «خودش» و «تو» و «شما»
از میان موج خون صدا آمد:
ما همه مُرده‌ایم، تو زود نیا!
گیر و دار جهان پر از باد است
در هیاهوی این تن مرده
چشم‌هاش سال‌هاست بسته شدند
آدمک باز هم رکب خورده.
-ف.میم.
بغض‌های نگفته‌ای دارد
همه‌شان بابت همین شهر است
هی صدا، صدا و بعد سکوت
آدمک باز با خودش قهر است
در میانِ راه نرفته‌اش مرده است
این طرف، پشت گورهای سپید
چشم گرداند برای پریدنی از نو
سرخوش از درد، و باز هم نپرید
گشت دنبالِ دلیلی از بودن
در قیاسِ «خودش» و «تو» و «شما»
از میان موج خون صدا آمد:
ما همه مُرده‌ایم، تو زود نیا!
گیر و دار جهان پر از باد است
در هیاهوی این تن مرده
چشم‌هاش سال‌هاست بسته شدند
آدمک باز هم رکب خورده.
-ف.میم.
با هر قدر توان که داشته باشی شروع کنی،  قطعاً رشد می کنی و این توان تو زیاد میشه  
قصه شاخه هایی که ظاهراً خشکیده بودن، اما یه ذره تَری رو میشد از شاخه هاشون لمس کرد و بعد یه مدت همین شاخه ها سبز شدن مَثَل همین شروع به حرکته حرکت از مردگی به سمت حیات و زنده بودن
حرکت از ظلمات به نور
حرکت برای ایمان
 
به خاطر همینه که خدا نگفته زیاد قرآن بخونید 
چون توان هر کسی در سیر رشدش متفاوته
خدا توی کلامش در مُصحَف فرمودن:
فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِ
به چه می‌اندیشی!
نگرانی بیجاست.
عشق اینجا
و‎ ‎خدا هم اینجاست،
لحظه‌ها را دریاب
زندگی در فردا
نه، همین امروز است!
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه و زیبا
 
یك زن
برای زیبا ماندن
به دوستت دارم های
مردی نیاز دارد
كه هرروز آرام
در گوشش زمزمه كند
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه کوتاه
 
وقتی انسان‌ها همدیگر را دوست داشته باشند، همدیگر را می‌بخشند. اما وقتی دائما مجبور به این کار شوند، از دوست داشتن دست برمی‌دارند.!
 
++++++++++++++++++++
آدمها بالاخره یک روز دوباره بر میگردند. روزی که خیلی خسته اند. روزی که جز این خستگی متوالی، خالی از هر حسی هستند. آدمها یک روز به جاهای امن گذشته بر می گردند. به جایی که احساس امنیت کنند. خودشون باشند. بی هیچ نقش اضافه ای. برمی گردند تا حرفهای نگفته شون رو بنویسند. برمی گردند شاید به هوای روزهای خوشی که گذشت. اصلا همین برگشتن خیلی خوبه حالا به هر دلیل. امروز دیگه همه ماها می دونیم که وسعت دنیای مجازی و تنوعش و جذابیتش و همه محاسنش نمی تونه جای وب
یا سمیع
 
برای برنامه ی میلاد مدرسه از روی کتابی که دستش بود دنبال مطلب میگشت، کتاب پر از داستان های کوتاه از زندگی امام حسن عسکری ع بود؛ از خوش قولی و علم تا دلسوزی و مِهر و احترام؛ بعضی داستان ها رو بلند برام میخوند: "امام جواب سوال همه را میداد، به زبان خودشان". " حتی نامه های نوشته نشده را هم بی جواب نمیگذاشت" "حواسش حتی به حرف هایی که فقط از دل میگذشتند و به زبان نمیرسیدند هم بود."توی فکرم چرخ میخوره: امام زبان حرف های گفته نشده را هم میدانست،
کلی استرس داشت که باید بره مصاحبه برای ویزای تابستونش و به هیچ کس نگفته بود چون به قول خودش ویزای state ممکنه داده بشه یا نشه.
بعد رفته سفارت و مصاحبه کرده و همونجا پاسپورتش رو گرفتن و گفتن ویزا رو که چسبوندیم بیا ببر!!!
بعدم اومده میگه عجب این پروسه ی ویزا گرفتن استرس اور و سخته.خیلی.خیلی
تازه این برا کشوریه که ویزا میخوان بماند که برا بقیه کشورا نمیخوان!
دقیقا کدوم استرس؟
نمیدونه بعضیا هم برای یه ویزای ساده باید برن یه کشور دیگه با یه تن مدر
پیام داده بود برای رفع کدورتا. 
البته از موضع بزرگواری و بخشندگی.
توش نوشته بود خیلی نامردین. به شوخی مثلا.
بعد وقتی دیده بودمش یه نگاهی کرده بود. ازونا که احتمالا هزار حرف نگفته مثل آتیش زیر خاکستر دارن.
بعدها که سال‌ها بگذره. وقتی تو منو یادت نیست و من دورم ازین روزا.
نمیدونم خوشحال خواهیم بود یا نه.
راضی و خرسند از زندگی که خواهیم ساخت یا نه.
اما بدون پشت این چشمای بی تفاوت و ظاهر همیشه محکم.
یه دلیه که توی تنهاییش گر میگیره و میسو
الان ۳ روزه یه سری پیامو می نویسم و ارسال میکنم دوباره یه یکساعتی گذشته بدو پشیمون میشم و لغو ارسالشو میزنم !!!
هعی میگم اگه ۱٪ من اشتب کرده باشم ( ۱۰۰٪ مطمنم ) اگه فلان بشه ، نکنه کارم اشتباه باشه ، میگم باو تو نیتت خیره دوباره میفرستم بازم پاک میکنم!!!
اقا نیاید بگید مسئله عاشقانه پاشقانه هستا !!! یه مدته درگیر داستانی شدم که عجیب آزارم میده ، کل وقت روزمو به خودش مشغول میکنه ، من مشاورمو به طرف دادم و جوابشو هم گرفتم ، اما خب اون احتمالا دروغ گفت
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
سلام :)
خوش اومدید به وبلاگ .
 
خب قالب عوض شد. خوبه ؟؟؟ با رنگ و فونت و ایناش مشکلی ندارید ؟
اسم وبلاگ چطور ؟؟؟ بعدا یه اعتراف راجع بهش میکنم ()
و البته من :)
خب منو خیلی هاتون میشناسید.
یک عدد دهه هشتادی ملقب به کیوت پیکاچو (مدیونید فک کنید تا حالا یه نفرم بهم نگفته) -دخترم- دیگه کسایی که منو میشناسن اسمم رو هم میدونن :)
لطفا اینجا منو با اسم اصلی م صدا نزنید. البته اسممو بگید سان میشه :) مرسی
 
انتظار نداشته باشید ادبی بنویسم چون اهلش نیستم.
این یک
اشتباه و خطا بخش بلامنازعه ی زندگی هستند .
نمیشه بدون خطا و اشتباه رشد کرد و به واقعیت زندگی نزدیک شد .
حذف هر انچه که روند طبیعی زندگیه باعث میشه ما درجا بزنیم مثل دروع ناخواسته؛ خطا و اشتباهات و .
آدمی که هرگز اشتباه نکنه یعنی هیچوقت هیچ کاری نکرده !
آدمی که هرگز خواسته و ناخواسته دروغ نگفته یعنی وجود خارجی نداره یا خیلی زود از زندگی حذف شده !
روح وحشی
+وجدان کمک میکنه به سلامت از خطا و اشتباه بسوی واقعیت عبور کنی .
وجدان کمک میکنه از دروغ عمدی
 
فکر نکنم خودش بدونه چقد نگرانش میشم! اهل حرف زدنم که نیست. وقتی هم رو در رو بهم نگفته به روش نمیتونم بیارم که.
این بار فک کنم خیلی جدی عاشق شده! مونده تو گل. حرف نمیزنه لااقل بدونم دردش چیه که؟ 
چند دفعه از افراد مختلفی خوشش اومده بود، بلافاصله پریدن! دیگه میگفت تضمینی، هر کی میخواد ازدواج کنه بیاد من ازش خوشم بیاد.
انقدم بی تجربه بود تو چند تا خواستگاریش، دفعه اول حرف میزد، میومد میگفت فک کنم خوب بود. حرفاشونو میپرسیدم، میگفتم خب اینو نپرس
حس میکنم 24 ساعت انقدر کمه که نمیشه تمام زندگی رو درش گنجوند.کارامو توی یه فایل زیپ به شب میرسونم و هنوز کلی کار نکرده و حرف نگفته و شنبه هایی که هرگز نمیرسن. کجای این قصه میلنگه؟
دلم تنگ میشه گاهی از این منی که غرق شدم توی سرسرای این دنیای بی انتها.گاهی انقدر بزرگ میشم که مسائلم جدی و جدی تر منو به سمت زوالی میبرن که هرگز نه حقم بوده و نه خواستمش.گاهیم اینقدر کوچیک میشم که خودمو توی عالم رها شده میبینم.به آسمون نگاه میکنم و ارتفاع [یا شاید اشتب
حس میکنم 24 ساعت انقدر کمه که نمیشه تمام زندگی رو درش گنجوند.کارامو توی یه فایل زیپ به شب میرسونم و هنوز کلی کار نکرده و حرف نگفته و شنبه هایی که هرگز نمیرسن. کجای این قصه میلنگه؟
دلم تنگ میشه گاهی از این منی که غرق شدم توی سرسرای این دنیای بی انتها.گاهی انقدر بزرگ میشم که مسائلم جدی و جدی تر منو به سمت زوالی میبرن که هرگز نه حقم بوده و نه خواستمش.گاهیم اینقدر کوچیک میشم که خودمو توی عالم رها شده میبینم.به آسمون نگاه میکنم و ارتفاع [یا شاید اشتب
حکایت این ایام انتخابات:
هفته پیش یکی از کاندیداهای مجلس اومد روستای ماگفت چه مشکلاتی دارید؟ بگید تا حل کنم  گفتیم والا دوتا مشکل خیلی مهم داریم : اولیش اینه که گاز نداریم دومیش اینه که. هنوز دومی رو نگفته بودیم که گفت صبر کنید!!! به بغل دستیش گفت اون موبایلو بده به من. الو! سلام آقای گیتی فر، بنده الان در روستای گیجالی هستم و این مردم گاز ندارن، لطف کنید به دستور من براشون گازکشی انجام بدید.جان؟. خواهش میکنم.کی؟. یک هفته بعد از انتخاب
به ما یاد داده‌اند که انسان ایده‌ال نمی‌ترسد، انسان شجاع یعنی کسی که در دهشتناک‌ترین شرایط هم ترس به دلش راهی نمی‌برد و رستم‌گون دل به خطر می‌سپارد و کارش را می‌کند. اما هیچ‌کدام به ما نگفته‌اند، «ترس»، جزئی از ذات آدمی است. غریزه آدمی است. کسی که نمی‌ترسد مریض است، کسی که نمی‌ترسد ناقص است، کسی که نمی‌ترسد غیرعادی است. کسی که در حضور یک عامل بیرونی خطرناک احساس ترس می‌کند، یک انسان طبیعی است و همین ترس موجب تصمیمات درست و منطقیِ و
سیده تکتم حسینی
من دلم را داده ام در این هیاهوها به تو

ای سلام گرم خورشید از فراسوها به تو
شب پناه آورده با انبوه شب بوها به تو
بغض خود را ابرها پیش تو خالی می کنند
از غم صیاد می گویند آهوها به تو
ای ضریحت عشق! از هر لذتی شیرین تر است
لحظه ای که می رسد دست النگوها به تو
چون کبوتر دست برمی داشتند از رسم کوچ
فکر می کردند اگر روزی پرستوها به تو
نسخه ی درماندگان است آب سقاخانه ات
ای که دارد بستگی تأثیر داروها به تو
نغمه ی نقاره یک سو، یک طرف هو هو
یکی بیاد حال و روزم رو ببینه بهم می خنده!دارم صفحه تقدیم پایان نامه رو می نویسم و زارزار گریه میکنم!از احساس خودم و جملات قشنگم برای پدر و مادرم
من همونی ام که وقتی داستان می نویسم برای شخصیت های داستانم گریه میکنم!وقتی می میرن یا تصادف می کنن.چون می بینمشون و حسشون می کنم!
الانم هی در وصف خانواده گرامیم دارم م ینویسم و از این همه احساسم گریه می کنم!
خنده داره نه؟؟؟؟
پ.ن:کلاس روانشناسیمون تموم شد .به مناسبت پریروز! کیف کادو دادن و بیات بی شرف  زو
بسم الله.
نمیدونم یهو چی شد که برام عادی شد خیانات.
بی رگ شدم.
بی تفاوت شدم.
یا نه دلم آروم شده که بهم نگفته ولی پشیمونه.
هی راه به راه آه میکشه که انگار ناراحته منو شده.
کاش میومدی و ازم دلجویی میکردی که میدونم در حقت خیانت کردم.
میدونم ظلم کردم.
میدونم نابودت کردم.
اما پشیمونم،منو ببخش.
تکرار نمیکنم، قول میدم.
ولی نگفتی.
ظاهرا آروم و شادم اما
دلم پره از یه غم بزرگ از یه بغض بزرگ که منتظر بهانه س بترکه.
تو خلوتم گریه میکنم تا آروم
 دلم تنگه عزیزم
سرم درد گرفته نمی دونم چرا.
امروز فکر کردم یعنی میشه یه بار دیگه ببینمت؟میشه سر بذارم روی شونه ات؟ میشه بوت کنم؟ میشه توی آغوش تو احساس آرامش کنم؟
میشه توی گوشت زمزمه کنم دوستت دارم؟ میشه بگم خیلی دلم برات تنگ بوده؟ میشه بگم که چه حس غریبی دارم؟
چرا امروز گفتی من از همه چی باخبرم؟ چرا گفتی باید همه چی رو از من بپرسی؟
نزدیک ترم از تو به تو؟ می دونی که همیشه حواسم بهت هست  ؟ می دونی که بیشتر از همه می خوامت؟ می دونی که لحظه ای ازت
 
 
 
.فقط نگاش کردم و ادامه میده امان از خودخوریاتکاش کنار بزاری و بیرون بریزی هرچی تو دلتهمیگم حرفِ نگفته ای ندارم و میفهمه دروغ میگم و چیزی نمیگهمیگه مثل من نباشمن جوونی نکردم و تا چشم باز کردم دیدم شوهر کردم و الآن تو این سنم شدم پیر ۷۰سالهمیخندهخنده هاش غم دارهمیگه حتی نفهمیدم عاشق شدن چجوریهدوباره تلخ میشمگفتم مگه من جوونمدلم پیر شده.هیچی نمیگهنمیدونم برای چندمین باره که از خودم میپرسم پس این زندگی کوفتی به چه دردمون میخ
بسم الله مهربون :)
اولین بار کی دیدمش؟ خونه ی عمه ی بزرگم. از اهواز اومده بودن. باباش که میشه پسرعموی بابام رو قبلا زیاد دیده بودم، چندباری اومده بود خونمون، میدونسته م یه پسر داره که داروسازه ولی خودش هیچ وقت نیومده بود شهر مادری من! دومین بار کی دیدمش؟ عروسی دخترعموم. یه پسر با موها و چشم های قهوه ای که خیلی خاکی و مهربون بود‌. حالا پسرعموی بابام زنگ زده و منو برای همین پسرش خواستگاری کرده!
امیدوارم خدا به من رحم کنه با شرایط الانم، خصوصا که م
ستاد مبلغی، از اساتید درس خارج حوزه:استنباط روش می خواهد. نخستین مرحله استنباط چیست؟ مراجعه به اجماع یا قرآن یا سنت؟ به قواعد اصولى زیاد مراجعه بشود یا کم؟ رجوع به قواعد فقهى و رجال در چه جایگاهى صورت گیرد؟ چگونه از روایت بهره برده شود؟ دنبال لغت باید رفت یا روایات دیگر ضمیمه گردد؟ چگونه از قرآن و سنت کنار هم استفاده شود؟ همه روش است.هیچگاه کسى به طور دقیق نگفته وقتى که وارد عرصه استنباط شدیم، اول به اجماع تمسک بجوییم، یا به قرآن یا به سنت؟ ا
منم و شب که روشن است امروزمنم و زخم های کهنه ی دیروز
هی بخندم به ریش غم با سوز
هی نفهمی چقدر غمگینم

دست در دست تو نخواهم داد
به خودم تکیه کرده ام در باد
در بغل ، مرا بگیر از یاد
آخرین بار است،می میرم!

با خودم در سکوت ارامم
نشو!من با نگفته گویایم
میروم من به سمت رویایم
با همین خنده ی غم آگینم

از تو من سالهاست کوچیدم
گرچه گفتی که :"من پرت چیدم"
حبسم اما پرنده را دیدم.
می پرم عاقب اگر اینم!


صاد.ن
 
خاطره آیت الله سبحانی از امام خمینی (رحمه الله):
 
امام  (ره) وارد مدرسه‏ فیضیه شد، وارد سالن شد که درس بدهد دید یک بچه طلبه دَمر خوابیده و کتابش را مطالعه مى ‏کند تا امام (ره) دید ایشان مطالعه مى ‏کند هیچى به او نگفت و برگشت و به شاگردهایش هم گفت هیچى نگویید.
 گفتیم آقا نمى‏ خواهید درس بفرمایید گفت نه گفتیم چرا؟ گفت این بچه طلبه دارد مطالعه مى ‏کند گفتیم با چهار دلیل ما در اولویت هستیم: ما صد نفریم این یکى. این سال اول طلبگى است ما آیت الله هس
با خودم می‌گم لابد آدم‌های چاق یا خوش‌اشتها آدم‌های شادتری هستن، یا مثلاً با خودشون مهربون‌ترن؛ مثلاً همین‌طور که دو تا کلوچه و لیوان چای‌شون جلوشونه و از پنجره بیرون رو می‌بینن، وقتی نگاه‌شون خیره می‌مونه به دود دودکش ساختمون روبه‌رو و با خودشون می‌گن، ببین چه سوزی داره دلش که تو این برف و سرما هنوز داغی‌اش رو داره، آره شاید تو همین حالت یه‌سری گفته‌ها و نگفته‌ها، دیده‌ها و ندیده‌ها، شنیده‌ها و نشنیده‌ها هم تو سرشون بالا‌پا
منم و شب که روشن است امروزمنم و زخم های کهنه ی دیروز
هی بخندم به ریش غم با سوز
هی نفهمی چقدر غمگینم

دست در دست تو نخواهم داد
به خودم تکیه کرده ام در باد
در بغل ، مرا بگیر از یاد
آخرین بار است،می میرم!

با خودم در سکوت ارامم
نشنو!من با نگفته گویایم
میروم من به سمت رویایم
با همین خنده ی غم آگینم

از تو من سالهاست کوچیدم
گرچه گفتی که :"من پرت چیدم"
حبسم اما پرنده را دیدم.
می پرم عاقبت اگر اینم!


صاد.ن
استاد مبلغی، از اساتید درس خارج حوزه:استنباط روش می خواهد. نخستین مرحله استنباط چیست؟ مراجعه به اجماع یا قرآن یا سنت؟ به قواعد اصولى زیاد مراجعه بشود یا کم؟ رجوع به قواعد فقهى و رجال در چه جایگاهى صورت گیرد؟ چگونه از روایت بهره برده شود؟ دنبال لغت باید رفت یا روایات دیگر ضمیمه گردد؟ چگونه از قرآن و سنت کنار هم استفاده شود؟ همه روش است.هیچگاه کسى به طور دقیق نگفته وقتى که وارد عرصه استنباط شدیم، اول به اجماع تمسک بجوییم، یا به قرآن یا به سنت؟
حس میکنم 24 ساعت انقدر کمه که نمیشه تمام زندگی رو درش گنجوند.کارامو توی یه فایل زیپ به شب میرسونم و هنوز کلی کار نکرده و حرف نگفته و شنبه هایی که هرگز نمیرسن. کجای این قصه میلنگه؟
دلم تنگ میشه گاهی از این منی که غرق شدم توی سرسرای این دنیای بی انتها.گاهی انقدر بزرگ میشم که مسائلم جدی و جدی تر منو به سمت زوالی میبرن که هرگز نه حقم بوده و نه خواستمش.گاهیم اینقدر کوچیک میشم که خودمو توی عالم رها شده میبینم.به آسمون نگاه میکنم و ارتفاع [یا شاید اشتب
سپیده سحرم، زنده ای دوباره منم
عصاره خطرم ، رهروئی هماره منم
رفیق ره خبر از غربت دلم دارد
شراره از دل آتش ، چو یک ستاره منم
اگر نگفته ام هرگز ، یقین بگوید دوست
که بوده ام و که هستم ؟کنون چکاره منم؟
تصوّرم نتوان کرد آن که همدم نیست
پیاده از خودم امّا بخود سواره منم
کنون که نیمه شب است و ترانه می گویم
از عمق جان بنویسم که چون شراره منم
لهیب آتش سوزان نفس خود شده ام
چو شعله سرکشم و مانده در کناره منم .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها